مقالات

نظریه جاذبه در اقتصاد؛ نقش اندازه اقتصاد و فاصله کشورها در مبادلات تجاری

علم اقتصاد پر از نظریه‌هایی است که هر یک به نوعی به دنبال توجیه پدیده‌های اقتصادی هستند. این نظریه‌ها و دیدگاهی که علت رویدادهای اقتصادی دارند، در نوع خود می‌توند جالب باشد. نظریه یا مدل جاذبه در اقتصاد یکی از نظریه‌های معروفی است که به تجارت بین‌الملل مربوط است. این نظریه تاثیر عوامل مختلفی نظیر نزدیکی جغرافیایی، اندازه و وسعت اقتصادی کشورها و شباهت سلایق و علایق مصرف‌کنندگان را بر تجارت بین‌المل بررسی می‌کند. اما چه ارتباطی میان این فاکتورها وجود دارد؟

مدل جاذبه در اقتصاد به روابط میان کشورهای همسایه می‌پردازد که با هم وارد تجارت می‌شوند. بر اساس این مدل، زمانی که کشورها به لحاظ اندازه‌ی اقتصاد، آداب و سنن فرهنگی و نزدیکی جغرافیایی مشابهت دارند، با هم تجارت می‌کنند. در ادامه‌ی این مطلب بیشتر به شرح این نظریه جالب اقتصادی می‌پردازیم.

بررسی نظریه جاذبه در علم اقتصاد

آشنایی با نظریه جاذبه در اقتصاد

اقتصاددانان در تلاش برای درک الگوی تجارت در دنیای جهانی‌شده به میزان زیادی از مدل جاذبه استفاده کرده‌اند. این مدل نخستین بار در سال ۱۹۶۲ توسط یان تینبرگن (Jan Tinbergen)، اقتصاددان هلندی که برنده جایزه نوبل بود، معرفی شد. وی معتقد بود که حجم مبادلات دوجانبه‌ای که میان دو کشور در جریان است، به کمک معادله جاذبه قابل تخمین است. در قانون جاذبه انیشتین هم به این مسئله اشاره شده است که سیاره‌هایی که به هم نزدیک هستند، به یک‌دیگر جذب می‌شوند. یعنی نیروی ربایشی گرانشی که در میان اجسام مختلف وجود دارد، با جرم اجسام نسبتی مستقیم دارد؛ اما با فاصله میان آن‌ها نسبتی معکوس دارد. کشورها نیز در مبادلات تجاری خود به همین صورت عمل می‌کنند.

اندازه نسبی اقتصاد به کمک تولید ناخالص داخلی فعلی تعیین می‌شود. مجاورت اقتصادی هم با توجه به هزینه‌های تجاری تخمین زده می‌شود. هرچه فاصله میان دو کشور دورتر باشد، مبادلات و مراودات آن‌ها هزینه‌های تجاری بیشتری به دنبال دارد. مطالعات و پژوهش‌ها حاکی از آن است که کشورها بیشتر به معامله با کشورهای مشابه با خود تمایل دارند؛ مانند اتحادیه اروپا، جنوب شرقی آسیا و آمریکای شمالی.

نظریه جاذبه در علم اقتصاد بیان می‌کند که اندازه نسبی اقتصاد، فاکتوری است که کشورها را به هم جذب می‌کند تا با هم مبادله کنند. در حالی‌که فواصل دورتر جغرافیایی کشورها، از این جاذبه می‌کاهد. در آغاز مدل جاذبه به عنوان یک مدل تجربی در نظر گرفته می‌شد که زمینه خاصی در نظریه تجارت نداشت. اما انتخاب مکرر این مدل برای توضیح الگوهای تجاری موجب شد که اقتصاددانان از آن به عنوان عاملی برای رشد مدل‌های نظری قبلی نام ببرند.

عوامل مهم نظریه جاذبه در اقتصاد در تجارت‌های دوسویه

مدل نظریه جاذبه در اقتصاد بر مبنای چندین فاکتور استوار است. این فاکتورها به شرح زیر هستند:

  • اندازه اقتصاد کشورها: مطابق با این نظریه، اقتصادهایی که اندازه آن‌ها یک‌سان است، احتمال برقراری مراودات تجاری نیز در آن‌ها بیشتر است.
  • مجاورت جغرافیایی و منطقه زمانی مشترک: کشورهایی که در مجاورت یک‌دیگر قرار دارند، آداب و رسوم و فرهنگ مشابهی هم دارند. هم‌چنین هزینه حمل‌ونقل میان این کشورها کم‌تر است. همین عامل موجب می‌شود که مراودات تجاری در کشورهایی با مرز مشترک بیشتر باشد.  
  • تاریخ مشترک: پیوندهای استعماری یا سایر وقایع مشترکی که ریشه در تاریخ کشورها دارند، مراودات تجاری را رقم می‌زنند.
  • شباهت‌های زبانی: نظریه جاذبه در اقتصاد بیان می‌کند که تشابهات زبانی میان کشورها موجب تحکیم روابط تجاری می‌شود. چرا که با وجود اشتراک زبانی می‌توان به آسانی ارتباط برقرار کرد. هم‌چنین احتمال وجود اشتراکات نیز بیشتر است.
  • شباهت در سلایق مصرف‌کنندگان: اگر یک کشور به لحاظ آموزشی و فناوری در سطوح بالایی باشد، محصولاتی با ارزش افزوده بالا ایجاد می‌کند که به افزایش تولید ناخالص داخلی می‌انجامد و کشورهایی که سرانه تولید ناخالص داخلی مشابهی دارند، گزینه‌های مناسبی برای تجارت با آن کشور به شمار می‌روند.

مدل‌های قبل از نظریه جاذبه در اقتصاد

پیش از مطرح شدن این نظریه، مدل‌هایی ارائه شدند که در ادامه به دو مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

مدل مزیت نسبی

از جمله مدل‌های نظری‌ای که پیش از نظریه جاذبه در اقتصاد مطرح شده‌اند، می‌توان به مدل مزیت نسبی ریکاردو اشاره کرد؛ مدلی که الگوهای تجاری را از منظر تفاوت در توزیع میزان فناوری توضیح می‌دهد. بر اساس این نظریه، کشورهای مختلف باید تخصص کافی را برای تولید محصولات متفاوت به دست آورند. به این ترتیب کشورهایی که با یک‌دیگر متفاوت هستند، جذب هم خواهند شد. یعنی کشوری که در تولید یک کالا مزیت دارد، اقدام به صادرات آن کالا می‌کند؛‌ در سمت مقابل هم کالایی را که در تولید آن از مزیت برخوردار نیست، وارد می‌کند. البته نظریه تجارت بین‌الملل از این نظریه دقیق‌تر و ظریف‌تر است. نقطه مقابل نظریه مزیت نسبی، مدل جاذبه در اقتصاد است که می‌گوید کشورهایی که با یک‌دیگر مشابهت دارند، مزایایی دارند که موجب تجارت میان آن‌ها می‌شود.

اکنون می‌توان دریافت که چرا کشورهایی با شباهت کم‌تر با هم تجارت می‌کنند. یعنی با این‌که فاصله آن‌ها از هم دور است، در عرصه واردات مواد خام، تولیدات ارزان و … با یک‌دیگر تجارت می‌کنند. نظریه مزیت نسبی ریکاردو به این مسئله پاسخ می‌دهد. این امر به خوبی نشان می‌دهد که چرا برخی از اقتصاددانان نظریه جاذبه را به لحاظ تئوری ضعیف می‌پندارند. چرا که معتقدند جهانی شدن موجب می‌شود که تجارت با همسایه‌ها شکلی دیگر به خود بگیرد. به این ترتیب شاهد اقتصادی جهانی‌تر خواهیم بود. درنوردیدن مرزهای جغرافیایی شاید یکی از مهم‌ترین دستاوردهای جهانی شدن باشد.

مدل هکشر- اوهلین ( Heckscher-Ohlin)

نظریه جاذبه در اقتصاد الگوی تجارت بین‌المللی را بررسی می‌کند. در حالی که شکل اساسی مدل از عواملی تشکیل شده است که بیشتر با جغرافیا و مکان ارتباط دارند. مدل جاذبه به منظور آزمودن فرضیه‌هایی که در نظریه‌های اقتصادی خالص‌تر تجاری ریشه دارند، استفاده شده است. یکی از این نظریه‌ها پیش‌بینی می‌کند که تجارت بر اساس فراوانی عوامل نسبی تشکیل می‌شود. از جمله مدل‌هایی که بر مبنای فراوانی عامل نسبی مطرح شده‌اند، می‌توان به مدل هکشر- اوهلین اشاره کرد.

مدل تجاری هکشر- اوهلین خود بر پایه نظریه مزیت نسبی ایجاد شده است. این مدل بیان می‌کند که کشورها به سراغ متخصص شدن در تولید محصولاتی می‌روند که در آن زمینه عوامل تولیدی ارزان داشته باشند. مثلا زمانی که نیروی کار ارزان و یا مواد خام به اندازه کافی داشته باشند، تخصص تولید محصولات مرتبط را به دست خواهند آورد. بر اساس این مدل، از کشورهایی که یک عامل فراوانی نسبی دارند، انتظار می‌رود به سراغ تولید کالاهایی بروند که به میزان زیادی به آن عامل وابسته است. در حالی که نظریه‌ تجارت به صورت عمومی پذیرفته شده بود، بسیاری از اقتصاددانان معتقد بودند که مدل هکشر- اوهلین به تنهایی برای توصیف تمام تجارت کفایت می‌کند؛ در حالی که پیچیدگی جهان بیش از این‌ها بود.

نکته مهم این است که هم در این مدل و هم در مدل مزیت نسبی، به اندازه اقتصاد به عنوان یک فاکتور مهم توجه نشده است.

تحقیقات و توجیهات نظری

الگوی جاذبه در اقتصاد، به لحاظ تجربی موفق بوده است. چرا که توانسته است جریان‌های تجاری میان کشورها را برای کالاها و خدمات به درستی پیش‌بینی کند. اما برای مدت زیادی برخی از محققان معتقد بودند که توجیه نظری برای آن وجود ندارد. هرچند رابطه جاذبه می‌تواند تقریبا در هر مدل تجاری به وقوع بپیوندند.

تحقیقات در الگوهای تجاری دنیای واقعی نتایج زیادی حاصل کرده است. اما این نتایج با انتظاراتی که از نظریه مزیت نسبی داریم، مطابقت ندارند. یک نظریه جایگزین پیش‌بینی می‌کند که الگوهای تجارت با توجه به اولویت‌های کالاهای داخل کشورها تعیین می‌شود. چنین انتظار می‌رود که کشورهایی که اولویت‌های مشابه دارند، صنایع مشابهی را توسعه دهند. به عنوان مثالی در این زمینه به دو کشور آلمان و ایالات متحده اشاره می‌کنیم؛ کشورهای پیشرفته‌ای که صنایع خودرو را ترجیح می‌دهند. هر دو کشور در صنایع خودروسازی فعال‌اند و هر دو به تجارت خودرو می پردازند.

برخی از محققان ادعا کرده‌اند که نظریه مزیت نسبی، قادر به پیش‌بینی روابط در مدل جاذبه نیست. با استفاده از مدل جاذبه نشان داده شده است كه كشورهایی که سطح درآمد مشابه دارند، بیشتر با هم به تجارت می‌پردازند. این امر را می‌توان دلیلی دانست که نشان می‌دهد این کشورها به دلیل شباهت‌هایشان کالاهای متفاوتی را با یک‌دیگر تجارت می‌کنند. این مسئله بر نقشی که مدل هکشر-اوهلین بر دنیای واقعی دارد، سایه تردید می‌اندازد.

نظریه جاذبه در اقتصاد چه مضامینی دارد؟

تا این‌جا دریافتیم که مدل جاذبه در اقتصاد بیان‌گر چیست. فاصله کشورها از هم، موجب کم شدن احتمال معامله میان آن‌ها می‌شود. پس اگر اقتصادی مانند انگلستان به تجارت با کشورهای همسایه‌اش تمایل داشته باشد، اتفاق عجیبی نیست. درصد بسیار کمی از صادرات انگلستان رهسپار هند می‌شود؛ هندوستانی که ۱.۳ میلیارد جمعیت دارد. اما در سمت دیگر، انگلستان به بلژیک ۱۱ میلیون نفری صادرات بیشتری دارد.

مدل جاذبه، یک چارچوب نظری اساسی را برای پیش‌بینی آثار و پیامد‌های خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بر جریان‌ مراودات تجاری فراهم کرده است. بر اساس این نظریه اگر بریتانیا تلاش کند تا پس از خروج از اتحادیه اروپا، جایگزینی برای مراودات تجاری خود بیابد، به مشکل می‌خورد. چرا که در بهترین و مطلوب‌ترین حالت، باید با کشورهای همسایه تجارت کند.

نظریه جدید تجارت بیان می‌کند که برای تعیین معامله، باید رقابت انحصاری صورت گیرد. شرکت‌هایی که در زمینه تولید فعالیت می‌کنند، تخصص تولید محصولات مختلفی را پیدا می‌کنند تا بتوانند محصولات متنوعی را تولید کنند. پس همین امر می‌تواند منجر به تجارت دوطرفه شود. مثلا بریتانیا شروع به صادرات لباس‌های یک برند معروف انگلیسی می‌کند و در آن سمت از ایتالیا لباس‌های یک برند معروف ایتالیایی را وارد می‌کند. بر اساس نظریه مزیت نسبی، ایتالیا در تولید لباس و صنعت مد متخصص است. پس این امر کار را ساده می‌کند. اما آن‌چه در این میان اتفاق می‌افتد این است که کشورها می‌توانند در صنعت مد تخصص پیدا کنند و کیفیت و قیمت مزیت رقابتی آن‌ها باشد.

منتقدان مدل جاذبه در اقتصاد

هرچند نظریه‌ جاذبه به لحاظ تجربی حمایت شده است اما ارتباط و مراودات تجاری نزدیک به دلیل فرآیند علت و معلولی مستقیم نیست. در این میان شاید بروز یک اتفاق موجب ایجاد چنین روابطی شده باشد. زمانی که سامانه حمل‌ و نقل بهبود پیدا کند و اینترنت به شکلی همگانی در دسترس باشد، فاصله جغرافیایی کم‌رنگ‌ خواهد شد. به ویژه آن‌که این فاصله در خدمات غیرملموس فاقد اهمیت بالاست. خدمات غیرملموس از جمله بخش‌های اقتصاد است که روندی رو به رشد را پیش رو دارد. از این رو مورد توجه قرار دارد.

در سال‌های اخیر، چین و هند در جنوب شرق آسیا به لحاظ نرخ رشد، سریع‌ترین اقتصادها را به نام خود کرده‌اند. به همین دلیل بریتانیا نسبت به اروپا به جنوب شرق آسیا چشم‌انداز وسیع‌تری دارد. همین مدارک و اسناد موجب شده است که برخی از مدل جاذبه انتقاد کنند و آن را در عمل مدلی ضعیف بدانند.

جمع‌بندی

مدل جاذبه در اقتصاد بین‌الملل جریان‌های تجاری دوجانبه را بر اساس اندازه اقتصاد و فاصله میان دو کشور پیش‌بینی می‌کند. تحقیقات نشان می‌دهند که شواهد محکمی وجود دارد که بیان می‌کند تجارت با فاصله رابطه معکوسی دارد. مدل جاذبه اکنون به عنوان بازوی راست نظریه تجارت در نظر گرفته می‌شود؛ به ویژه به لحاظ پیش‌بینی اثر تغییرات در سیاست‌های تجاری بر هزینه‌ها. مدل مذکور از این جهت منعطف است که فاصله میان کشورها می‌تواند شامل طیف وسیعی از متغیرها از جمله تفاوت‌های فرهنگی و سیاسی باشد.

اما با توجه به آن‌که تجارت بین‌الملل پیچیدگی‌های خاصی دارد، می‌توان دریافت که شرایط اکنون متفاوت است. در دنیای واقعی با توجه به گسترش فناوری اطلاعات، جاذبه‌هایی که از آن‌ها سخن گفتیم، کم‌رنگ‌ شده‌اند. یعنی نزدیکی جغرافیایی مانند گذشته عامل بسیار مهمی تلقی نمی‌شود. هرچند هنوز هم نمی‌توان مزایای تجارت با کشورهای مجاور را انکار کرد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا